یکی می ره در خونه ی ملانصرالدین می گه:
بند رخت تون رو بده لازم دارم.
ملا می گه:
روش ارزن پهن کردم.
یارو می گه:
مگه می شه روی طناب ارزن پهن کرد؟
ملا می گه:
وقتی نخوام بدم به تو آره!!
حالا حکایت توئه ....
بلبل زبونی یات برای حسنقلی خانه، اخم و تخم ت برای من