اولین جمعه از جمعه های بیست گانه گذشت،تنها حسنی که داشت تهران بسیار خلوت بود، گور پدر بقیه چیزها!!!
پس نوشت:زنده باد جمعه!
۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه
۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه
جمعه ها
از امروز حدود بیست روز جمعه داریم، نمی دانم خوشحال باشم یا نه؟ نه که در طول سال خیلی کار می کنیم!!!
پس نوشت:بعدا معلوم میشه خوشحالم یا ناخوش!
پس نوشت:بعدا معلوم میشه خوشحالم یا ناخوش!
۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه
آدمهای خود شیفته
فقط آدمهای خود شیفته محبت دیگران را به حساب بزرگی خودشان می گذارند.
پس نوشت:همان متن نوشت!!
پسین نوشت: بی ادب؟!
پس نوشت:همان متن نوشت!!
پسین نوشت: بی ادب؟!
۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سهشنبه
روزنه
خیابانی هست که هر بار از آنجا رد می شوم //موبایلم زنگ میخورد//وخبرهای خوبی می شنوم، می خواهم بروم چادری بخرم وآنجا زندگی کنم.
پس نوشت:فقط نمی دانم با صدای مدام هواپیما چه کنم.
پسین نوشت: چادر را می خرم با صدای هواپیما می سازم، می ارزد هر روز خبر خوب بشنوم.
پس نوشت:فقط نمی دانم با صدای مدام هواپیما چه کنم.
پسین نوشت: چادر را می خرم با صدای هواپیما می سازم، می ارزد هر روز خبر خوب بشنوم.
۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه
انسانهای فهیم
از اینکه دوستان فهیمی دارم خوشحالم نمی دانم دوستانم همین حس را نسبت به من دارند یا تحملم می کنند.
پس نوشت:خوب معلومه تحملم می کنند.
پسین نوشت:وااااااااااااااااااااااااه مگه چه مه؟
پس از پسین نوشت:هیچ چی فقط ؛ خلی!!
پس نوشت:خوب معلومه تحملم می کنند.
پسین نوشت:وااااااااااااااااااااااااه مگه چه مه؟
پس از پسین نوشت:هیچ چی فقط ؛ خلی!!
۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)