۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

پدرم

می گفت:
نخند ای نوجوان زینهار بر موی سپید من/که این برف پریشان بر سر هر بام می بارد
.
پی نوشت:اون موقع بازمی خندیدیم؛ اما حالا تازه داریم می فهمیم منظورش چی بود!

۱ نظر:

farzin karegar گفت...

درود
آرش جان حرف پدرهارو بايد با طلا نوشت