۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

باز امشب گریه کردم

بالاخره بعد از مدتها برای خودم گریه کردم؛ البته نه از ناراحتی، از دلداری یک دوست!!



پی نوشت:چنین دوستانی تمام سرمایه ی من در زندگی هستند/متشکرم.
پس نوشت:آخرین جمله ی دوستم را به افتخارش اینجا می نویسم؛ تیره ترین ساعات شب به سحر متصل است.//ممنونم برادر//

۲ نظر:

azade گفت...

salam&doshmanet koor o sarnegoon/sabori kon

سيامك قادري گفت...

سلام دوست من

تمام مطالبي كه برايتان مي گذارم قابل انتشارند مگر خودم قيد كرده باشم . ممنون از وقتي كه صرف نگاشتن خصوصي براي من كرديد. پيروز باشيد